
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۳۷۲
۱
من ز تاب آتش عشق تو ناپرواستم
در هوای مهر رویت ذره سان شیداستم
۲
جان شیرین گر ز دستم میرود فرهادوار
همچو کوه بیستون در عشق پا برجاستم
۳
در ره عشاق گشتم بانوااز وصل دوست
ای مخالف کج مبین زیرا براه راستم
۴
من رضا دارم اگر خواهی جفا کن یا وفا
در طریق عشق تو من عاشق بیخواستم
۵
از می وحدت حریفان مست و لایعقل شدند
تا برندی در مقام عشق بزم آراستم
۶
مظهر او گشت جانم مظهر ما شد جهان
او بما ظاهر شد و من در جهان پیداستم
۷
مائی ما ای اسیری بود موج بحر عشق
موج ماشد غرق دریا این زمان دریاستم
نظرات