
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۳۷۵
۱
بیا ای مرهم درد درونم
ببین تا در غم عشق تو چونم
۲
غم عشق تو برد از من دل و دین
بدست عشق تو زینسان زبونم
۳
چو هر دم حسن رویت می فزاید
از آن هر لحظه در عشقت زبونم
۴
ز شوق حسن روی جانفزایت
روانست از دو دیده جوی خونم
۵
ز مهر آن جمال عالو افروز
بسان ذره بی صبر و سکونم
۶
غریب و بی کس و بی یار و همدم
ز بی رحمی این گردون دونم
۷
برون پرده در پندار مانده
نکردی واقف از سر درونم
۸
درون گنبد نه چرخ گردون
مجو ما را کزین جمله برونم
۹
کنم حل همه مشکل اسیری
چو در اقلیم عشقش ذوفنونم
تصاویر و صوت

نظرات