اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۳۹۱

۱

ما از غم تو بی سر و سامان نشسته ایم

بی وصل تو بماتم هجران نشسته ایم

۲

زان دم که خط دوست بپوشید روی او

با دود دل ز آتش پنهان نشسته ایم

۳

اندر هوای چشم و دو زلف سیاه او

بیمار و ناتوان و پریشان نشسته ایم

۴

چون چشم مست اوست مرا ساقی از ازل

سرمست و پرخمار بدوران نشسته ایم

۵

عمری در انتظار که روشن شود دلم

از شمع روت با دل سوزان نشسته ایم

۶

تا روی چون چراغ تو شد شمع مجلسم

در پرتو جمال تو حیران نشسته ایم

۷

چون بلبلان بموسم گل با هزار درد

اندر هوای روی تو نالان نشسته ایم

۸

فارغ ز مدعی و ز اغیار بوده ایم

بی زحمت حسود بیاران نشسته ایم

۹

همچون اسیری در غم آن سرو سیم بر

با روی زرد و دیده گریان نشسته ایم

تصاویر و صوت

دیوان اشعار و رسائل شمس الدین محمد اسیری لاهیجی به کوشش برات زنجانی - شمس الدین محمد اسیری لاهیجی - تصویر ۲۶۰

نظرات