اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۴۰۹

۱

جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم

از چشمه های چشم جهان خون روان کنم

۲

عهدیست در ازل بتو ما را که تا ابد

برهر چه رای عشق بود من همان کنم

۳

ناصح چه منعم از می و معشوق میکنی

من رندم و مباد که کاری چنان کنم

۴

سر نهان عشق که ایمان جان ماست

کفرست نزد خلق جهان گر عیان کنم

۵

خورشید و مه ز شرم رخ آرند در کسوف

گر شمه ز تابش حسنش بیان کنم

۶

زینسان که آفتاب رخ او عیان بود

ای بی بصر ز طعن تو من چون نهان کنم

۷

کس با خودی ببزم وصالش چوره نیافت

در راه عشق ترک اسیری از آن کنم

تصاویر و صوت

دیوان اشعار و رسائل شمس الدین محمد اسیری لاهیجی به کوشش برات زنجانی - شمس الدین محمد اسیری لاهیجی - تصویر ۲۷۳

نظرات