
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۴۱۸
۱
رخسار دوست بنگر و حسن و جمال بین
رفتار او نظر کن و غنج و دلال بین
۲
دل در هوای وصل تو صد بال و پرگشاد
شهباز همتش نگر و پر و بال بین
۳
حال دلم ز شوق رخت سوز و زاریست
ای نور دیده رحم نما، سوی حال بین
۴
اول قدم بلاست بعشق و دوم فنا
عاشق بحال ما نظری کن مآل بین
۵
تا باتو هست هستی تو ره بوصل نیست
فانی شو از خودی و پس آنگه وصال بین
۶
جانا کمال عشق طلب گر کنی، بیا
از عقل پرعقیله گذر کن کمال بین
۷
برحال بیقراری جان اسیریم
آشفتگی زلف چو جیم تو دال بین
نظرات