اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۴۲۸

۱

آئینه جمال تو شد صورت حسن

هر بی بصر کجاست ز معنی این سخن

۲

در آرزوی دیدن روی تو مرغ جان

خواهد جداشد عاقبت از آشیان تن

۳

دل با خیال روی تو هرگز نمی کند

نه میل حور و جنت و نه باغ و یاسمن

۴

در جست و جوی دوست مراعمر شد بسر

جویم هنوز تا رمقی هست در بدن

۵

جانم نبود بی غم عشق تو یک زمان

زیرا که عشق را دل عاشق بود وطن

۶

دوری مجو زماکه مرابی تو صبر نیست

ای نور هر دو دیده و ای شمع انجمن

۷

اغیار کاینات مرا یار گشته اند

زان دم که گفته که اسیری است یارمن

تصاویر و صوت

نظرات