اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۴۳۷

۱

مهر وصلت گر نتابد بر دلم ای ماه من

در فراقت شمع گردون را بسوزد آه من

۲

دوزخ سوزان شود برمن چو جنات نعیم

در قیامت گر توباشی مونس و همراه من

۳

بی رخت شد جان بفرزین بند هجران مبتلا

گر بوصلی در نیابی مات گردد شاه من

۴

لشکر جور و جفا بر من ره شادی گرفت

تا نباشد جز بسوی محنت و غم راه من

۵

تا دلم آگاه شد از لذت درد و غمت

جز بسویش نیست مایل این دل آگاه من

۶

نور مه از آفتاب آمد همیشه وین عجب

نور یابد صد هزاران آفتاب از ماه من

۷

از اسیری گر نداری باور این درد درون

شاهد است این دیده گریان و روی کاه من

تصاویر و صوت

نظرات