اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۴۴۰

۱

رب زدنی حیرة فیکم چه می خواهی بدان

یعنی هر دم جلوه دیگر نما بر عاشقان

۲

گر نمائی با من بیدل دمی روی چو ماه

در سر اندازی بیندازم کله بر آسمان

۳

در غم هجران تو زار و نزارم لیک اگر

یافتم وصل تو از شادی نگنجم در جهان

۴

زآتش عشق تو جان و دل همی سوزد مرا

لطف فرما لحظه بنشین و آن آتش نشان

۵

آه اگر گوید نگارم اشتیاقت عرضه کن

چون کنم چون شرح شوق من نیاید در بیان

۶

زاهدا تو طالب حور و بهشتی لاجرم

ره بمطلوب حقیقی می نیابی جاودان

۷

ای اسیری تا ز قید خود نمی یابی خلاص

کی توانی دید روی نوربخش انس و جان

تصاویر و صوت

نظرات