اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۴۴۵

۱

من بسودای تو فارغ گشتم از سودای کون

مرغ دل بی تو نخواهد یکدمی مأوای کون

۲

با وجود لذت دیدار جان افروز تو

عاشق بیدل ندارد یک نفس پروای کون

۳

لذت وصلت ندید و در خمار هجر ماند

هر دلی که باشد مست از صهبای کون

۴

کی تواند باز کردن دیده بی دیدار تو

هر کسی کز حب مال و جاه شد شیدای کون

۵

می نیابد گوهر عرفان و در سر عشق

هرکه غواصی کند از حرص در دریای کون

۶

عاشق دیوانه را پروای ننگ و نام نیست

لاجرم در عشق دایم هست او رسوای کون

۷

شاد باشد چون اسیری دایم از گنج لقا

هرکه از نقد غم تو دارد استغنای کون

تصاویر و صوت

دیوان اشعار و رسائل شمس الدین محمد اسیری لاهیجی به کوشش برات زنجانی - شمس الدین محمد اسیری لاهیجی - تصویر ۲۹۴

نظرات