
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۴۴۷
۱
ای حسن تو ظاهر شده برصورت احسن
بنموده عیان عکس رخت ز آینه من
۲
ذرات ز مهر رخ تو چون مه تابان
عالم همه از نور تجلی تو روشن
۳
چون حسن تو در باغ جهان جلوه گری کرد
از نور و صفا کون و مکان گشت چو گلشن
۴
از پرتو حسن تو بباغ رخ خوبان
بشکفته دو صد گونه بهار و گل و سوسن
۵
از گلبن وصل تو عجب برگ و نوا یافت
چون بلبل جان گشت اسیر قفس تن
۶
صافی چو شرابیم و مرا نشوه مستی است
زان دم که شدم معتکف میکده چون دن
۷
سرخوش زمی وصل تو چون گشت اسیری
مستانه برقص آمد و گوید که تنن تن
نظرات