اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۴۶۵

۱

ای جمال روی تو خورشید تابان آمده

وی دو زلف مشکبویت عنبرافشان آمده

۲

در شعاع روی تو دل واله و حیران شده

جان بسودای سر زلفت پریشان آمده

۳

در خم هر موی تو پیداست زنار و صلیب

زلف و رویت جان ما را کفر و ایمان آمده

۴

ز آتش شوقت دلم پیوسته در سوز و گداز

داغ بیحد از غم عشق تو برجان آمده

۵

عشق ورزی بین که هر دم یارباما می کند

گه شده پیدا جمالش گاه پنهان آمده

۶

از نقاب جمله ذرات جهان دیدم عیان

مهر حسن روی او چون ماه تابان آمده

۷

فکر زلف یار جانرا دایما همدم شده

مونس دل ذکر حسن روی جانان آمده

۸

جان مشتاق لقارا سوز شوقش مرهم است

عاشقانرا درد عشقش عین درمان آمده

۹

جمله ذرات جهان درپرتو مهر رخش

چون اسیری دایما شیدا و حیران آمده

تصاویر و صوت

نظرات