
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۴۶۶
۱
ای از جمال روی تو یک ذره مهر و ماه
بر منتهای حسن تو کس را نبود راه
۲
گفتم چه دورم از تو چو ما را گناه نیست
گفتا که هست هستی تو بدترین گناه
۳
پیوسته گرچه با دل و جانست یار ما
هر دم ز شوق اوست مرا صد فغان و آه
۴
زان رو مرا به صورت خوبان بود نظر
کز روی مه رخان به جمالت کنم نگاه
۵
باشد ز نور روی تو ایمان انیس جان
گر زانکه کفر زلف تو ما را بود پناه
۶
بینم عیان ز پرده ذرات کاینات
مهر جمال تو تابان شده چو ماه
۷
در اشتیاق روی تو شیداست جان و دل
بنما جمال خویش به عشاق گاه گاه
۸
بگذر ز مال و منصب اگر یار بایدت
زیرا که سد راه وصالست مال و جاه
۹
گرچه گداست و مفلس اسیری ولی چه غم
دارد به عشق دوست فراغت ز پادشاه
تصاویر و صوت

نظرات