
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۷۱
۱
بنمود حسن دوست ز ما آنچنانکه هست
آمد عیان بصورت ما هر نهان که هست
۲
آئینه ساخت عالم و خود رابخود نمود
عکس جمال اوست نهان وعیان که هست
۳
کونام و کو نشان زغیر وکجا هست غیر
یارست ظاهر از همه نام ونشان که هست
۴
از جلوه های حسن تو بنمود نقش غیر
زین بود فتنه دو جهان در میان که هست
۵
او بود جمله عالم و عالم بر آن که نیست
عالم نبود و خلق جهان راگمان که هست
۶
چون حسن تو بنقش جهان کرد جلوه
ظاهر نمود این همه کون ومکان که هست
۷
دیدم بچشم جان ز سر ذوق واز شهود
پیدا جمال روی تواز هر جهان که هست
۸
هرجا که بود، خانه عشق تو دیده ام
بتخانه و مساجد و دیر مغان که هست
۹
زاهد مگو که غیر اسیری است یار ما
مارا بیار خویش گذار آنچنان که هست
نظرات