اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۸۲

۱

خواهی که دیده باز کنی بر جمال دوست

بیرون کن از درون دلت هرچه غیر اوست

۲

شد در میانه هستی تو پرده حجاب

ورنه همیشه با تو دلارام روبروست

۳

دریا دلی که جرعه جانش بود محیط

مستی او کجا زمی جام یا سبوست

۴

نقش دوئی بدیده احول اگر نمود

اما بچشم اهل نظر آن یکی نه دوست

۵

هر لحظه روی تو چو نماید جمال تو

مارا چو حسن تو همه دم عشق نو بنوست

۶

رخسار دوست آینه صاف و روشن است

بنگر که عکس جمله عالم عیان دروست

۷

جانا چه دیر دیر نمائی بما جمال

دیدار تو همیشه دلم را چو آرزوست

۸

جانم چو دید حسن تو پیدا ز روی خوب

زان رو همیشه مایل رخساره نکوست

۹

بویی ز وصل دوست نیابد اسیر یا

جانی که در جهان همه مایل برنگ و بوست

تصاویر و صوت

نظرات