
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۸۹
۱
ذرات کون پرتو خورشید مطلق است
در بحر عشق جمله جهان همچو زورق است
۲
دارد فراغت از من و مائی و هست و نیست
اندر محیط مستی او هر که مغرق است
۳
زاهد نبرد بهره از ذوق عارفان
بر دل فسرده زانکه در ذوق مغلق است
۴
هرکو ندید روی تو در پرده دو کون
در پیش عارفان تو نادان احمق است
۵
بی بهره هیچ ذره ز خورشید عشق نیست
زیرا که نور عشق بذرات ملحق است
۶
وحدت اگر بصورت کثرت ظهور کرد
غیر خداست باطل و حق دایما حق است
۷
زاهد ز گفت عشق مکدر شود ولی
دایم ز سرعشق اسیری مزوق است
نظرات