اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۹۹

۱

در بزم وصل یار مرا گرچه بارنیست

جز جست و جوی او دگرم هیچ کارنیست

۲

دیار در دو کون ندیدیم غیر دوست

زیرا درین دیار کسی غیر یار نیست

۳

گوید خرد که از غم عشقش کنار جو

دریای عشق را چه کنم چون کنار نیست

۴

مست شراب عشق نه بیند غم خمار

هر مستی دگر که بود بی خمار نیست

۵

جز شربت لب تو اگر شهد و شکرست

در کام جان خسته دلان خوشگوار نیست

۶

روز قیامت است مرا ای مراد جان

روزی که سرو قامت تو درکنار نیست

۷

بر جان ماست ز آتش عشق تو داغها

دردا که سوز و درد دلم در شمار نیست

۸

تا شد قرار گاه غمت جان بیقرار

بی درد عشق حال دلم بر قرار نیست

۹

جز سوز جان و داغ دل و عجز و نیستی

جان مرا بعشق اسیری شعار نیست

تصاویر و صوت

نظرات