
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱
۱
ای که داری حسن جان افزای دوست
دررخ خوبان نظرکن بین که ظاهر حسن اوست
۲
گر همی خواهی عیان بینی جمال روی یار
دل ز فکر غیر خالی کن که پیدا اندروست
۳
پرشد از نور تجلی جمالش کاینات
جمله ذرات جهان روشن ازآن روی نکوست
۴
آفتاب از پرده هر ذره بنماید جمال
گر نقاب زلف بردارد صبا از روی دوست
۵
تا برخسارش پریشان گشت زلف عنبرین
همچو جان ما مشام جمله عالم مشکبوست
۶
در فراق او صبوری چون ندارم یکنفس
از پی وصلش همیشه جان ما در جستجوست
۷
چون اسیری از شراب عشق مستم از ازل
مستی مارا چه نسبت با صراحی و سبوست
نظرات