
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۱
۱
یارم چو بناز و عشوه برخاست
فریاد برآمد از چپ و راست
۲
هر سو چه روی بجست و جویش
ای دل بخودآ که یار با ماست
۳
از تابش آفتاب رویش
ذرات دو کون مست و شیداست
۴
از عشوه او جهان پرآشوب
وز قامت او چه فتنه برپاست
۵
چشمش بفریب سحر جانست
زلفش چه بلا و دام دلهاست
۶
برداشت ز رخ نقاب عزت
عالم به جمال خود بیاراست
۷
جایی که نمود وحدت ذات
چه جای صفات و فعل و اسماست
۸
آنجا همه یار و غیر محو است
آنجا نه حدیث لا و الاست
۹
برتر ز خیال و وهم و عقل است
آنجا که اسیریا ترا جاست
نظرات