
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲
۱
یارم چو نقاب از رخ چون ماه گشودست
از پرده هر ذره بمن مهر نمودست
۲
یک ذات بنقش دو جهان دید هویدا
هرکس که دل از زنگ دویی پاک ز دودست
۳
تا یار ز خلوتگه خود رفت بصحرا
زان کوکبه آفاق پر از گفت و شنودست
۴
زاهد چه شد آخر که شدی منکر عشاق
انکار تو در عشق بما گو ز چه بودست
۵
جان و دل و دین دادم و وصل تو خریدم
در عشق مرا بین که چه سودا و چه سودست
۶
جان من شوریده بدنام همیشه
مست می وصل تو علی رغم حسودست
۷
یکسان برماوصل و فراقست اسیری
چون جان و دلم مست می جام شهودست
تصاویر و صوت

نظرات