اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۲۳

۱

من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم

من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم

۲

من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را

ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم

۳

منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را

بیکدم دم کشم هر دم ز مستی باز بخروشم

۴

منم آن عاشق بیخود که هم معشوقم و عاشق

ندانم من منم یا او عجب حیران و مدهوشم

۵

شدم مست می توحید و از کثرت نیم آگه

که در میخانه وحدت چو خم باده در جوشم

۶

من آن شهباز سلطانم که عالم شد مکان ما

ولی عنقا صفت اندر خفا و نیستی کوشم

۷

چو از قید خودم مطلق اسیری نیستم الحق

مکن بر حال عاشق دق نه من با عقل و باهوشم

تصاویر و صوت

نظرات