حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمارهٔ ۱۰۴

۱

غم عشقی ز نشاط دو سرا ما را بس

صحبت بیدلی از شاه و گدا ما را بس

۲

تو و بر مسند جم جام زدن نوشت باد

مسند خار و خس جام بلا ما را بس

۳

تکیه بر بالش عشرت زدن ارزانی غیر

خشت در زیر سر و فقر و فنا ما را بس

۴

نیستم در خور لطف طمع از حد ببرم

دو سه دشنام بپاداش دعا ما را بس

۵

خون شد از رشک دلم شانه بزلفش که کشید

روز و شب عربده با باد صبا ما را بس

۶

ملک الحاج و ره کعبه که در ملت عشق

طوف این کوی خوش آئین و صفا ما را بس

۷

تاجر عشقم و سرمایهٔ من دین و دل است

گلرخان نقد یکی عشوه بها ما را بس

۸

درد عشق تو چه سنجیم بقانون شفا

کز اشارات دو ابروت شفا ما را بس

۹

هرکسی در کنف دولت صاحب جاهیست

دل قوی دار تو اسرار خدا ما را بس

تصاویر و صوت

نظرات