
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۱۱۰
۱
ز جهان بود وجود تو غرض
گل عرض بوده و بود تو غرض
۲
گرچه مسجود ملک شد آدم
بود از آن سجده سجود تو غرض
۳
زین همه شاهد و مشهود بود
ذوق را شهد شهود تو غرض
۴
گرچه دستان زن گل شد بلبل
داشت در پرده سرود تو غرض
۵
آنچه کالا که در این بازار است
هست سرمایه و سود تو غرض
۶
بزم آرا و چمن پیرا را
در دو کون است و رود تو غرض
۷
گرچه نعت گل و نسرین میگفت
داشت اسرار درود تو غرض
تصاویر و صوت

نظرات
محسن جهان