
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۱۲۳
۱
زدی مشاطهات شانه به سنبل
که میآرد صبا بوی قرنفل
۲
ببین از ناب می بر عارضش خوی
چو شبنم صبحدم بنشسته بر گل
۳
چه سازم با دلی کورا نباشد
نه تاب التفات و نی تغافل
۴
زدندی خوشه چینان تو آتش
مرا در خرمن صبر و تحمل
۵
چو گلشن را کند تاراج کلچین
چه باشد حالت بیچاره بلبل
۶
حکیما ای محال اندیش بنگر
بدور عارضش ز اشگم تسلسل
۷
به پاداش دعایم ناسزا گفت
تذللنا له زاد التذلل
۸
چو میدانی دعای درد اسرار
چرا در چاره اش داری تعلّل
تصاویر و صوت

نظرات