
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۱۳۳
۱
گرم صدبار میرانی مدامت مدحگو باشم
اگر خون مرا ریزی که بازت خاک کو باشم
۲
به خون آلودهٔ تیغ ویم همدم مده غسلم
بدین تقریب شاید روز محشر سرخرو باشم
۳
به ملک عشق گر من بیسر و پایم مکن عیبم
که در میدان عشقت بهر چوگان تو گو باشم
۴
تن ار چون رشته سازم عشق آن یوسف کنم زیبد
ولی چون زال غزال از خریداران او باشم
۵
هوای آن بود بر سر که گیرم گلرخی در بر
به روی سبزهٔ ساغر زنم بر طرف جو باشم
۶
بر آنم تا شود چنگم همآواز و نیم دمساز
به میخانه نهم پا دست در دست سبو باشم
۷
ز شوق قد او شد اشک طوبی جویبار خلد
همین تنها نه من عمریست کاندر آرزو باشم
۸
مرا راندن ز باغ ای باغبان ز انصاف بیرون است
که من از گلشن تو بلبلی قانع به بو باشم
۹
کند گه جای مسجد گه کلیسا گه کنشت اسرار
سخن کوته به هر صورت ترا در جستجو باشم
تصاویر و صوت

نظرات