حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمارهٔ ۱۴۶

۱

ای رخت برگ گل سور و لبان نیز چنان

سخنت آب حیاتست و دهان نیز چنان

۲

نیست ریحان چوخطت نافهٔ چین نیز چنین

سرو نبود چو قدت نخل جنان نیز چنان

۳

سرکه پامال تو ای سروروان گشت چه غم

سر نثار قدمت نقد روان نیز چنان

۴

گرچه فحش است بکاغذ دوسه حرفی بنویس

که چو شهد است بیان تو بَنان نیز چنان

۵

غیر محرم به حریم تو و من محرومم

با من اینطور روا نیست به آن نیز چنان

۶

بکمین تا بکمان ناوک کین است ترا

دل خونین هدف تیر تو جان نیز چنان

۷

روزها دیده براه و همه شب ناله و آه

روز اسرار چنین است و شبان نیز چنان

تصاویر و صوت

نظرات