حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمارهٔ ۱۵۲

۱

راه عشق است و بهرگام دوصد جان بگرو

عشق سریست نهانی به دراز گفت و شنو

۲

کی شود این دل بی حاصل ما طعمه عشق

بر این مرغ هما خرمنی از جان بدو جو

۳

بسکه نزدیک بود شارع مقصد دور است

تا یکی ای دل دیوانه بهر سو تک و دو

۴

این همه عکس که آغازی وانجامش نیست

از فروغ رخ آن مهر بود یک پرتو

۵

در بر ماه ببین آینه و آب جدار

که چسان خود متفنن شود از یک خورضو

۶

گوشه ابروئی از گوشهٔ برقع بنمود

آسمان را که همی چرخ زنان شد در دو

۷

درد نوشان سماوی ترا آمده جام

که بود باز از این فخر دهان مه نو

۸

می خور اسرار و از این خواب گران شو بیدار

حاصل عمر خود اندوز که شد وقت درو

تصاویر و صوت

نظرات