
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۱۶۵
۱
پا مانده در گل در سرزمینی
جاکرده در دل مهر حبینی
۲
کارم فتاده با شوخ چشمی
دارم نیازی با نازنینی
۳
زد حاصلم برق ای خرمن حسن
رحمی بفرما بر خوشه چینی
۴
ای ابر رحمت لب تشنگی چند
وی برق سرکش تاکی بکینی
۵
بر آستان نی باری است باری
زان بوستان نی گل آستینی
۶
عشقم در آفاق آوازه افکند
حسن چنان راست عشق چنینی
۷
یارب چه باشد کز در درآید
پیک عنایت از پاک بینی
۸
ای سالک ره از خود خبردار
بس رهزنت هست در هر کمینی
۹
ساقی بفرما فکر خمارم
مشکل شود حل از خم نشینی
۱۰
از زلف رویت آمد پدیدار
در چشم زاهد کفری و دینی
۱۱
ابروی طاقت هرکس که دیدی
حسن آفرین را کرد آفرینی
۱۲
در وادی عشق افتاد اسرار
نه خضر راهی نه هم قرینی
تصاویر و صوت

نظرات