
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۱۶۶
۱
خاک در تو ما را به ز آب زندگانی
در سر هوای سرورت عمریست جاودانی
۲
هر درد و غم که داری خواهم بجان که باشد
دردازتوعافیت ها غم از تو شادمانی
۳
دست شکستگان گیر ای صاحب مروت
فریاد خستگان رس ای آنکه میتوانی
۴
نبود پناه ما را جز خاک آستانت
رو بر درکه آریم گر از درت برانی
۵
آن بخت کو که باشم چون بندگانت بخدمت
وان شاه حسن باشد بر تخت حکمرانی
۶
گر تند باد غم داد گلزار عمر بر باد
یا رب نبیند آسیب آن تازه ارغوانی
۷
ترکان چشم مستت غارتگر دل و دین
باشد کرشمهٔ هایت آفات آسمانی
۸
این کاروان آهم از کعبه دل آیند
لعل سرشک اسرار آورده ارمغانی
نظرات