حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمارهٔ ۱۷۳

۱

ز اِشتیاق تو مُردم نه پیکی و نه پیامی

ز هجر جان به لب آمد نه قاصدی نه سلامی

۲

چه باشد ار بنمائی ز نامه نافه گشائی

ز زلفِ غالیه سا ، خُوش نمی کنی چُو مشامی

۳

چه می شود اگر از عین لطف و بنده نوازی

فتد نظر به عنایت ز خواجهٔ به غلامی

۴

نشد نصیب نه سیب زنخ نه شربت لعلت

به شکّرین سخنی کن علاج تلخی کامی

۵

بپاسبان حرم از ره ثواب بگوئید

که تا بکی بنشیند کبوتری لب بامی

۶

بیاد خسته دلی ده بباد نفخهٔ زلفی

ز سر گرانی زلف ار به کلبه ای نخرامی

۷

خدای را سوی صیاد عرض حال بدارید

که چند مرغ اسیری بود به گوشهٔ دامی

۸

چه خوش بود که ببینم شبی به خلوت اسرار

نشسته دلبرِ مَهرو ، نهاده شیشه و جامی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۹ - ۰۳:۴۶:۳۴
ز زلفِ غالیه سا ، خُوش نمی کنی چُو مشامی
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۹ - ۱۰:۲۰:۱۱
نشسته دلبرِ مَهرو ، نهاده شیشه و جامی