
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۵۰
۱
دل و دین بتی نامسلمان گرفت
بیک عشوهٔ کشور جان گرفت
۲
بت سبزوار از خط سبزه وار
بخد خور آسا خراسان گرفت
۳
ز پیکان او یافت حظی دلم را
که گفتی که خطش ز پیکان گرفت
۴
بدوران مخور غم به دور آن می آر
که غم ها برد می چودوران گرفت
۵
چه خواهد دگر شحنهٔ غم زمانه
اگر نیم جان بود جانان گرفت
۶
دلی داشتم بود غمخوار جان
ولی ترک مستی ز این آن گرفت
۷
مرا بود چشمی از او بهره ور
ز بس اشک بارید طوفان گرفت
۸
شه حسنش آهنگ تاراج کرد
ز اسرار دل برد و ایمان گرفت
تصاویر و صوت

نظرات