
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۵۶
۱
باز یار بیوفای ما سر یاریش نیست
ذرهٔ آن ماه مهر آسا وفادریش نیست
۲
بخت من درخواب گویاروی زیبای تو دید
زانکه عمری شدکه درخوابست و بیداریش نیست
۳
مردآیادر قفس یا با خیالت خوگرفت
مرغ دل کومدتی شد ناله و زاریش نیست
۴
ما و دل بودیم کو اندیشهٔ ما داشتی
لیک صدفریاد کآن هم تاب غمخواریش نیست
۵
تکیه بر دل داده مژگانش ز بیداری چشم
آری آری بیش ازاین تاب پرستاریش نیست
۶
ترسم از بس چشم من خون از مژه جاری کنی
مردمان گویند یارت بیمی از یاریش نیست
۷
روی آزادی مدام اسرار کی دید از قیود
مرغ دل کاندر خم زلفی گرفتاریش نیست
نظرات