
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۶۱
۱
چون دست قضا رشته اعمار برشت
بگسیختنش خامهٔ تقدیر نوشت
۲
از حکم ازل نه رسته برنا و نه پیر
وز دام اجل نه جسته زیبا و نه زشت
۳
افشاند در این مزرعه هر کس تخمی
ناچار بباید دِرَوَد حاصِل کشت
۴
امروز به پای خُمِ می، سرمستی
فرداست که بر تارک خم، باشی خشت
۵
یکچند اگر گسیخت پیوند ازل
در عاقبت، انجام به آغاز سرشت
۶
بردار دل ار چه مُلک دارا داری
کاین دار فنا بباید از دست بهشت
۷
برگشت به او هر چه از او گشت پدید
گر اهل کلیسیاست و گر اهل کنشت
۸
با دوستیِ پنج تن از کاخ سپنج
اسرارِ همین پنج، به از هشت بهشت
نظرات