
حکیم سبزواری
شمارهٔ ۷
۱
ای قد تو سرو بوستانها
وی روی تو ماه آسمانها
۲
گل جیب دریده تا فتاده
آوازهٔ تو به گلستانها
۳
خوبان به جهان بسی بود لیک
آن تو کجا و آن آنها
۴
صبری بده ای خدا به بلبل
یا مرحمتی به باغبانها
۵
برگوی تو از سگان مایی
تا خود شنوند پاسبانها
۶
تاب تب هجرت ای پریروی
آتش زده مغز استخوانها
۷
ای شوخ ز جور تو صد آوخ
وی دوست ز دست تو فغانها
۸
بیماه رخت ز اشک شبها
تا صبح شما رم اخترانها
۹
افسانهٔ ما هر آنکه بشنید
لب بست دگر ز داستانها
۱۰
اسرار نگاهدار کاسرار
در دل دارند رازدانها
تصاویر و صوت

نظرات
محمد رستگارمقدم