حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

شمارهٔ ۷۲

۱

مستانه بیرون تاخته تا عقل و دین یغما کند

با چشم جادو ساخته تا عالمی شیدا کند

۲

بربسته مژگان تو صف تا عالمی سازد تلف

دل میبرد از هر طرف چشم تو وحاشا کند

۳

غارت کند از یک نگه دین و دل آن چشم سیه

قتل اسیران بی گنه آن شوخ بی پروا کند

۴

گه کشته خواهد عالمی گه زنده میسازد همی

احیا چو عیسی هردمی زان لعل شکر خواکند

۵

خواهی نمائی معجزت زان آستین بنما کفت

کان با کسان موسی صفت کار ید و بیضا کند

۶

هرکو ز عشق گلرخان گیرد متاعی در جهان

دنیا و دین و نقد و جان در کار این کالا کند

۷

یک جاغم و دردحبیب یکسوجفاهای رقیب

اسرار خوکن با شکیب تا غم چه هابا ماکند

۸

دیده را آینهٔ روی شهی باید کرد

سینه را جلوه گه مهر و مهی باید کرد

تصاویر و صوت

نظرات