
عطار
بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل
۱
یکی شاگرد احول داشت استاد
مگر شاگرد را جایی فرستاد
۲
که ما را یک قرابه روغن آنجاست
بیاور زود آن شاگرد برخاست
۳
چو آنجا شد که گفت و دیده بگماشت
قرابه چون دو دید احول عجب داشت
۴
بر استاد آمد گفت ای پیر
دو میبینم قرابه من چه تدبیر
۵
ز خشم استاد گفتش ای بد اختر
یکی بشکن دگر یک را بیاور
۶
چو او در دیدن خود شک نمیدید
بشد این شکست آن یک نمیدید
۷
اگر چیزی همی بینی تو جز خویش
توهم آن احول خویشی بیندیش
۸
تو هر چیزی که میبینی تو آنی
ولی چون در غلط ماندی چه دانی
تصاویر و صوت

نظرات