عطار

عطار

بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

۱

مگر دیوانهٔ میشد براهی

سر خر دید بر پالیز گاهی

۲

بدیشان گفت چون خر شد لگدکوب

چراست این استخوانش بر سر چوب

۳

چنین گفتند کای پرسندهٔ راز

برای آنک دارد چشم بد باز

۴

چو شد دیوانه زان معنی خبردار

بدیشان گفت ای مشتی جگرخوار

۵

گر آنستی که این خر زنده بودی

بسی زین کار خر را خنده بودی

۶

شما را مغز خر دادست ایام

از آنید این سر خر بسته بر دام

۷

نداشت او زنده چوب از کون خود باز

چگونه مرده دارد چشم بد باز

۸

برو دم درکش و تن زن چه گویی

چو چیزی می ندانی می چه جویی

۹

مشو چون سایه در دنبال این کار

که ناید شمع را سایه پدیدار

۱۰

تو خود سایه برین مفکن که خورشید

برای تو کند چون سایه جاوید

۱۱

اگر تو پیش کار خویش آیی

ز خود خود را بلایی بیش آیی

۱۲

وگر تو دم زنی از پرده بیرون

میان پردهٔ دل افکنی خون

۱۳

مکش چندین کمان بر تیر تدبیر

که از تو بر تو می‌آید همان تیر

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۳/۰۵ - ۰۰:۱۷:۰۵
چنین گفتند کای پرسندهٔ زاربرای آنک دارد چشم بد بازبه نظر می رسد پرسنده راز صحیح باشد.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۰۵ - ۰۴:۴۱:۵۱
نه مخالفم زار همان معنی بیچاره را میدهد معنی های دیگری هم دارد یکی همراه نزار میاید و دیگری در شعر مولانا با زیر امده گفته که زیر و زارم که شفیع کدکنی در تفسیر ان داستانی دارد
user_image
بهزاد آریا
۱۳۹۹/۰۹/۱۱ - ۱۰:۲۱:۱۶
درود بر شماپرسندۀ راز درست است. چنین گفتند کای پرسندهٔ رازبرای آنک دارد چشم بد باز