
عطار
بخش ۱۱ - الحکایه و التمثیل
۱
مگر آن گربه در بریانی آویخت
ربود از سفره بریانی و بگریخت
۲
یکی شد تا ز پیشش ره بگیرد
مگر آن گربه را ناگه بگیرد
۳
عزیزی آن بدید از دور ناگاه
که میزد گربه را آن مرد در راه
۴
بدو گفت ای ز دل رفته قرارت
بیفتادست با این گربه کارت
۵
تو آن سگ را زن ای سگ طبع ناساز
که بریانی ستاند گربه را باز
۶
زهی خوش با سگی تازی نشسته
بپیش سگ بدمسازی نشسته
۷
بپیش سگ بسوزن دادن آیند
چو سوزن داده شد تیغ آزمایند
۸
بکار سگ بسی گردی تو شیری
هنوز این سگ نیاوردست سیری
۹
تو سگ را بند کن روزی نهادست
که گردن بستهٔ با سگ گشادست
۱۰
فرو ماندی همی چون مبتلایی
که چون قوتی بدست آری ز جایی
۱۱
تو بر رزاق ایمن باش آخر
صبوری ورز وساکن باش آخر
۱۲
ز کافر مینگیرد رزق خود باز
کجا گیرد ز مرد پر خرد باز
نظرات