
عطار
بخش ۱۳ - الحکایه و التمثیل
۱
زنی بد پارسا، شویش سفر کرد
نه شویی و نه برگی داشت در خورد
۲
یکی گفتش بتنهایی و خواری
نه نانی نه زری چون میگذاری
۳
زنش گفتا که تنها نیستم من
که اندر قربت مولیستم من
۴
مرا بی شوی روزی به شود راست
که روزی خواره شد روزی ده اینجاست
۵
تو ای مرد از زنی کم مینمایی
چنینی و آی تو در وا چرایی
۶
زناشایست و شایست من و تو
بلاست این بیش وایست من و تو
نظرات