
عطار
بخش ۱ - المقاله السادسه
۱
تو دریا بین اگر چشم تو بیناست
که عالم نیست عالم کفک دریاست
۲
خیالست این همه عالم بیندیش
مبین آخر خیالی را از این پیش
۳
تو یا دیوانه یا آشفته باشی
که چندین در خیالی خفته باشی
۴
تو چو مردان بازی خیالی
شده بالغ چو طفلی در جوالی
۵
پری در شیشه دین کار طفل است
که بالغ بی خیال علو و سفل است
۶
هلا بشنو ز اوج عرش اسرار
که نیست ای خواجه اندر دار دیار
۷
هر آن حرفی که دیدی هیچ آمد
ولی در چشم تو پر پیچ آمد
۸
همین حرفی که آن پیچی ندارد
الف بود و الف هیچی ندارد
۹
چه خوانی ابجد این کار چندین
که ابجد راست الف حرف نخستین
۱۰
الف هیچی ز اول آخرش لا
ز ابجد تا ضظغلا لا و سودا
۱۱
اگر صد راه گیری ابجد از سر
میان هیچ و لایی مانده بر در
۱۲
تو میگویی که مرد مرد رستم
برو کز رخش آید کار رستم
نظرات