عطار

عطار

بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

۱

بشب حلاج را دیدند در خواب

بریده سر بکف با جام جلاب

۲

بدو گفتند چونی سر بریده

بگو تا چیست این جام گزیده

۳

چنین گفت او که سلطان نکونام

بدست سر بریده می‌دهد جام

۴

کسی این جام معنی می‌کند نوش

که کردست او سر خود را فراموش

۵

نخستین جسم خود در اسم درباز

پس آنگه جان زبعد اسم درباز

۶

چنان در اسم او کن جسم پنهان

که می‌گردد الف در بسم پنهان

۷

چو جسمت رفت جان را کن مصفا

برآی ازجان و گم شو در مسما

۸

یکی دریاست زو علم گرفته

همه موجش دل آدم گرفته

۹

کجا این موج دریا می‌نشیند

که دریا چیست در ما می‌نشیند

۱۰

مرا باید که جان و تن بماند

وگر هر دو بماند من نماند

۱۱

من و تو یک من زهرست در کار

که ز آن یک جو شده کوهی نگوسار

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمد
۱۴۰۲/۰۳/۳۱ - ۱۹:۳۱:۵۰
تَرکِ سَرِ خود گفتن،زیبا قدمی باشد