
عطار
بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل
۱
کری بر ره بخفت از خرده دانی
که تا وقتی درآید کاروانی
۲
درآمد کاروان و رفت چون دود
کجا آن خفتهٔ کر را خبر بود
۳
چو شد بیدار خواب از دیدگان رفت
بدو گفتند ای کر کاروان رفت
۴
چرا خفتی که کرد آخر چنین خواب
که بگذشتند همراهان و اصحاب
۵
ندانم تا چه خوابت دید ایام
که خوش در خواب کردت تا سرانجام
۶
کر آن بشنود گفت آشفته بودم
که هم کر بودم و هم خفته بودم
۷
دریغا چون شدم از خواب بیدار
نمییابم ز یک همراه آثار
تصاویر و صوت

نظرات