
عطار
بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
۱
اسیری را به صد درد و ندامت
بدوزخ میبرند اندر قیامت
۲
زند انگشت و دیده بر کند زود
به خواری دیده بر خاک افکند زود
۳
چنین گوید که از دیده چه مقصود
نخواهم دیده بی دیدار معبود
۴
اگر دیدار معبودم نباشد
ز دیده هیچ مقصودم نباشد
۵
چو مقصودم نخواهد گشت حاصل
نه دیده خواهم و نه جان و نه دل
۶
حجابت گر از آن حضرت بهشت است
ندارم زهره تا گویم که زشتست
۷
بهشتی را بخود گر باز خوانی
نیندیشی که از حق بازمانی
۸
چه میگویم کسی کز ماه رویی
شود از ناتوانی همچو مویی
۹
به یک جو زر کند صد گونه کردار
بهشتی چون بنستاند زهی کار
۱۰
ولیکن این سخن با مرد راهست
نه با دیوانه و دیوان سیاه است
نظرات
دکتر وکیلی
دکتر وکیلی