عطار

عطار

بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

۱

رسید آن پیر را سرّ الهی

که مردی ز آنِ ما گر دید خواهی

۲

برو سوی خرابات و نشان خواه

که پیری‌ست آن ز حمّالانِ این راه

۳

بیامد مرد و شرح حال او خواست

بدو گفتند دی شد کار او راست

۴

به صد زاری و غم دی مرد اینجا

جهان بر خود به سردی برد اینجا

۵

سپیدش موی بود و روی زردی

همه حمّالیِ خُم‌خانه کردی

۶

همی‌بردی سبوی خَمر بر دوش

ولی هرگز نکردی قطره‌ای نوش

۷

به هر گامی که در ره برگرفتی

به سوزِ جان و دردِ دل بگفتی

۸

که«ای دارنده‌ی دنیا و دین هم

ببخش آنرا که آنش نیست و این هم»

تصاویر و صوت

نظرات