
عطار
بخش ۲۹ - حکایت
۱
شنیدستم من از پیر فتوت
به مکتب خانهٔ شهر مروت
۲
زبان حال و رأی کسوت قال
بیاموزد نبی از عقل فعال
۳
مثال خوش ترا خواهم نمودن
که صد دولت ترا خواهد گشودن
۴
بفرما تا بیارند مرد استاد
یکی آیینهٔ سازند ز پولاد
۵
ز هندوستان بیارند طوطیان را
پر از شکر بریزند آشیان را
۶
به گرد آینه طوطی بیاورد
بخلوتخانهٔ شاه جهان برد
۷
پس آیینه شد زیر گلیمی
چو موسی کرد با طوطی کلیمی
۸
گمان بردش دل کژ بین طوطی
که طوطی میکند تلقین طوطی
۹
بدین تصنیف شد طوطی سخندان
ملک زینسان کند تلقین انسان
۱۰
ز سیمرغ وز بلبل و ز چکاوک
همین یک مرغ دارد طبع زیرک
۱۱
ز جنس آدمی پیغمبرانند
که استعداد آن دارند و دانند
۱۲
همی آید ملک تا حدانسان
نشیند از پس آیینهٔ جان
۱۳
بیاموزد نبی را علم انسان
نبی آن علم را آرد بگفتار
نظرات
میــــرِ سلطان احمـــد
مریم آشوری