عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۱۰۵

۱

سخن عشق جز اشارت نیست

عشق در بند استعارت نیست

۲

دل شناسد که چیست جوهر عشق

عقل را ذره‌ای بصارت نیست

۳

در عبارت همی نگنجد عشق

عشق از عالم عبارت نیست

۴

هر که را دل ز عشق گشت خراب

بعد از آن هرگزش عمارت نیست

۵

عشق بستان و خویشتن بفروش

که نکوتر ازین تجارت نیست

۶

گر شود فوت لحظه‌ای بی عشق

هرگز آن لحظه را کفارت نیست

۷

دل خود را ز گور نفس برآر

که دلت را جز این زیارت نیست

۸

تن خود را به خون دیده بشوی

که تنت را جز این طهارت نیست

۹

پر شد از دوست هر دو کون ولیک

سوی او زهرهٔ اشارت نیست

۱۰

دل شوریدگان چو غارت کرد

بانگ بر زد که جای غارت نیست

۱۱

تن در این کار در ده ای عطار

زانکه این کار ما حقارت نیست

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۰۰
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۱۴۴
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۲۹۸

نظرات

user_image
موسی عبداللهی
۱۴۰۲/۰۶/۲۸ - ۱۰:۳۳:۳۹
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂🍃🌺🍃🍂🍂🍃🌺 🌺🍂  🍃  🔰"عشق، آتشی بی‌اشارت" 🥀سخن عشق جز اشارت نیست🥀عشق در بند استعارت نیست 🥀دل شناسد که چیست جوهر عشق🥀عقل را ذره‌ای بصارت نیست 🥀در عبارت همی نگنجد عشق🥀عشق از عالم عبارت نیست 🥀هر که را دل ز عشق گشت خراب🥀بعد از آن هرگزش عمارت نیست 🥀عشق بستان و خویشتن بفروش🥀که نکوتر ازین تجارت نیست 🥀گر شود فوت لحظه‌ای بی عشق🥀هرگز آن لحظه را کفارت نیست 🥀دل خود را ز گور نفس برآر🥀که دلت را جز این زیارت نیست 🥀تن خود را به خون دیده بشوی🥀که تنت را جز این طهارت نیست 🥀پر شد از دوست هر دو کون ولیک🥀سوی او زهرهٔ اشارت نیست 🥀دل شوریدگان چو غارت کرد🥀بانگ بر زد که جای غارت نیست 🥀تن در این کار در ده ای عطار🥀زانکه این کار ما حقارت نیست 🔸حضرت-عطار نیشابوری:«🕊️🌹» 🔹شرح ابیات: ✍️سخن عشق تنها به اشاره‌ها محدود نمی‌شود. عشق قابلیت استعاره کردن ندارد و در حدود آن قید نمی‌شود. دل می‌فهمد که جوهر عشق چیست، اما عقل نمی‌تواند به صورت کامل آن را درک کند. ✏️ عشق در عبارات قابل بیان نمی‌شود؛ زیرا عشق از دنیای عبارات فراتر است. هر کسی که دلش به عشق فرو بسته شود، پس از آن دیگر هیچ مکانی برای ساختمان‌زنی و زندگی ندارد. ✅ عشق را بپروران و خودت را بفروش، زیرا تجارتی بهتر از این وجود ندارد.اگر لحظه‌ای بدون عشق فوت شود، هیچ کفاره‌ای برای آن لحظه وجود ندارد. دل خود را از قبر نفس بیرون بیاور، زیرا جز این زیارت، هیچ چیزی برای دلت باقی نمی‌ماند. 👈 بدن خود را با خون دیده‌ها بشوی، زیرا جز این طهارت، هیچ پاکیزگی دیگری برای بدنت باقی نمی‌ماند. هر دو کون (عالم مادی و معنوی) از دوست پر شده است، اما به سوی او، هیچ اشاره‌ای نیست.  🔑دل های شوریده مانند غارتکنندگانی که صدایی برمی‌آورند و می‌گویند که جای غارت دیگری وجود ندارد. در این کار، تن خود را در دست ده ای عطار بگذار، زیرا این کار ما، کاری حقیرانه نیست. 🌺🍂🍃🌺🍂🍂🍃🌺🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃