
عطار
غزل شمارهٔ ۱۰۸
۱
دل بگسل از جهان که جهان پایدار نیست
واثق مشو به او که به عهد استوار نیست
۲
در طبع روزگار وفا و کرم مجوی
کین هر دو مدتی است که در روزگار نیست
۳
رو یار خویش باش و مجو یاری از کسی
کاندر دیار خویش بدیدیم یار نیست
۴
نومید شو ز هر که توانی و هرچه هست
کامیدهای باطل ما را شمار نیست
۵
عطاروار از همه عالم طمع ببر
کاندر زمانه بهتر ازین هیچ کار نیست
تصاویر و صوت

نظرات