عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۱۱۱

۱

از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست

مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست

۲

در جشن می عشق که خون جگرم ریخت

نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست

۳

مستان می‌عشق درین بادیه رفتند

من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست

۴

در بادیهٔ عشق نه نقصان نه کمال است

چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست

۵

گویند برو تا به درش برگذری بوک

هیهات که گر باد شوم روی گذر نیست

۶

زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز

جز بی‌خبریم از دل خود هیچ خبر نیست

۷

جانا اگرم در سر کار تو رود جان

از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست

۸

در دامن تو دست کسی می‌زند ای دوست

کو در ره سودای تو با دامن تر نیست

۹

دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو

خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست

۱۰

عطار چنان غرق غمت شد که دلش را

یک دم دل دل نیست زمانی سر سر نیست

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۰۴
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۹۳۱
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۳۷۷

نظرات

user_image
حمیدرضا
۱۳۹۰/۰۹/۱۹ - ۲۳:۲۶:۵۳
غزل بسیار قوی و مستانه‌ایست.
user_image
...
۱۳۹۶/۰۲/۲۶ - ۰۶:۵۹:۰۰
بی نظیره!خواهم که نخواهم!کلید همه درهای آسایش و آرامش همین عبارته. نخواستن!و چقدر شجاعت می خواد این غرق شدن و محو شدن در آغوش عشق و این هیچ چیز نخواستن.چقدر شجاعت می خواد پذیرفتن هیچ بودن همه چیز و راحت گذشتن از کنار زندگی.از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست...
user_image
نَهان
۱۴۰۲/۱۲/۱۴ - ۱۴:۲۱:۳۰
« من ماندم و از من ماندن من نیز اثر نیست » کسی می‌تونه برام تفسیرش کنه؟