
عطار
غزل شمارهٔ ۱۱۸
۱
کیست که از عشق تو پردهٔ او پاره نیست
وز قفس قالبش مرغ دل آواره نیست
۲
وزن کجا آورد خاصه به میزان عشق
گر زر عشاق را سکهٔ رخساره نیست
۳
هر نفسم همچو شمع زاربکش پیش خویش
گر دل پر خون من کشتهٔ صد پاره نیست
۴
گر تو ز من فارغی من ز تو فارغ نیم
چارهٔ کارم بکن کز تو مرا چاره نیست
۵
هر که درین راه یافت بوی می عشق تو
مست شود تا ابد گر دلش از خاره نیست
۶
هست همه گفتگو با می عشقش چه کار
هرکه درین میکده مفلس و این کاره نیست
۷
درد ره و درد دیر هست محک مرد را
دلق بیفکن که زرق لایق میخواره نیست
۸
در بن این دیر اگر هست میت آرزو
درد خور اینجا که دیر موضع نظاره نیست
۹
گشت هویدا چو روز بر دل عطار از آنک
عهد ندارد درست هر که درین پاره نیست
تصاویر و صوت



نظرات
m
خاکسار
محسن
داود
مهدی خالقی
ابراهیم صالحی