
عطار
غزل شمارهٔ ۱۳۱
۱
دل کمال از لعل میگون تو یافت
جان حیات از نطق موزون تو یافت
۲
گر ز چشمت خستهای آمد به تیر
زنده شد چون در مکنون تو یافت
۳
تا فسونت کرد چشم ساحرت
جامه پر کژدم ز افسون تو یافت
۴
سختتر از سنگ نتوان آمدن
لعل بین یعنی دلش خون تو یافت
۵
تا فشاندی زلف و بگشادی دهن
عقل خود را مست و مجنون تو یافت
۶
ملک کسری در سر زلف تو دید
جام جم در لعل گلگون تو یافت
۷
قاف تا قاف جهان یکسر بگشت
کاف کفر از زلف چون نون تو یافت
۸
جمله را صدباره فیالجمله بدید
هیچش آمد هرچه بیرون تو یافت
۹
تا دل عطار عالم کم گرفت
رونق از حسن در افزون تو یافت
تصاویر و صوت


نظرات
ahmad aramnejad