
عطار
غزل شمارهٔ ۱۳۶
۱
دوش جان دزدیده از دل راه جانان برگرفت
دل خبر یافت و به تک خاست و دل از جان برگرفت
۲
جان چو شد نزدیک جانان دید دل را نزد او
غصهها کردش ز پشت دست دندان برگرفت
۳
ناگهی بادی برآمد مشکبار از پیش و پس
برقع صورت ز پیش روی جانان برگرفت
۴
جان ز خود فانی شد و دل در عدم معدوم گشت
عقل حیلتگر به کلی دست ازیشان برگرفت
۵
بی نشان شد جان کدامین جان که گنجی داشت او
گاه پیدایش نهاد و گاه پنهان برگرفت
۶
فرخ آن اقبال باری کاندرین دریای ژرف
ترک جان گفت و سر این نفس حیوان برگرفت
۷
شکر یزدان را که گنج دین درین کنج خراب
بی غم و رنجی دل عطار آسان برگرفت
تصاویر و صوت


نظرات
امیرالملک
یگانه یگانی
محمد میرخانی